پنجشنبه ۲۰ دی ۹۷ ۱۴:۳۸ ۲,۱۴۵ بازديد
او اصول کرو را در دوران خدمت سربازی خود بکار برد که به او کمک کرد تا به بالاترین درجه سربازی خود برسد . از زمان بازنشستگی او در لندن , او هنوز هم در ارتش به عنوان هماهنگکننده آزمون مهمات در مرکز آزمون " تی بی تی " , در آلاباما , مشارکت میکند . او همچنین در حال صحبت کردن با زنان برای غلبه بر سو مصرف داخلی است و به غذا دادن به سربازان قدیمی بیخانمان کمک میکند .
خدمت او به سربازان دیگر طول کشید .
آرامش صحرا
کلی قبل از اینکه در عراق به عراق اعزام شود , کلی از او خواست تا برای پیادهروی صلحآمیز و نشست تنفس عمیق به او بپیوندد . او میخواست نیروهای خود را نشان دهد که خطرات استقرار نمیتواند آنها را به لرزه درآورد , زیرا طبیعت به آنها صلح داخلی حتی در آب و هوای خشن عراق میدهد .
پس از اینکه گردان پشتیبانی تیپ سه گردان از فورت رایلی , کانزاس , وارد عراق شد , قبل از عزیمت تیم امنیت رزمی از خیابانهای بغداد , سربازان را گرد هم جمع میکرد .
او با نامهای حکیم و سدر پست از بستگان خود برای او پست کرد و دعای صبحگاهی را حفظ خواهد کرد . از همه مهمتر , او مراسمی به نام " مک گری " اجرا کرد و خواستار حمایت از خالق شد.
در طول تعطیلات , او مریمگلی را با صدف مروارید و پر برای پاک کردن جسم و ذهن انرژی منفی , و محافظت از سربازانش در برابر آسیب , میسوزاند . او از سربازان خود درخواست میکرد که به سمت شرق به سوی خورشید بروند که نقطه شروع روز جدیدی است .
او گفت : " معنویت به چیزی بزرگتر از خود اعتقاد دارد . "
او برای فرزندانش درخواست محافظت در برابر ماموریتهای روزانه به نواحی خطرناک کرد . طولی نکشید که خدمه در سایر وسایل نقلیه باد برکت کلی را گرفتند و از گروهبان خواستند که قبل از ترک پایگاه این کار را انجام دهد .
کلی گفت که او نمیتواند از خودش محافظت کند, با این حال , وقتی او در قبض , مونتانا , چند سال پیش به عنوان دستیار پرستاری یک ساله , زندگی کرد .
فرار از یک زندگی آشفته
بدون اینکه به عقب نگاه کند , مونتانا را ترک کرده بود . او چند چمدان کوچک و چند چمدان و دوتا بچه کوچک و کبودیها را به تن داشت .
مشتهای قدرتمند او را شکست داده بود . پدر بزرگترین فرزندان او را تعقیب کرده بود .
در ماه مه , او در بیرون بیمارستان , جایی که برای مقابله با او کار میکرد , منتظر ماند . دفعات دیگر , او در بیرون از آپارتمان دو خوابه که دخترش را بزرگ کرده بود, منتظر ماند .
در آن زمان کلی با دستیار پرستار خود کار میکرد , در حالیکه دوست پسر سابقش نوشید و مواد مخدر مصرف کرد .
کلی گفت که او گزارشها را با پلیس تنظیم کردهاست , اما دستور مهار او مانع او نشده است .
در شهر مونتانا , مونتانا با صدای بلندتری گریه میکرد . خالههایش و عموهای او در یک اجتماع عمدتا ً کشاورزی زندگی میکردند. در طول چشمهها و سامرز , کلی از کریک به کریک , اسب سواری و گاهی به شنا میرفت . او یک زندگی خانوادگی با خانواده گسترده خود داشت . در طول سال , کرو مراسم و اجتماعات سنتی اجتماعی را برگزار کرد که در آنها در رقصهای محلی , موسیقی و پوشیدن لباسهای بومی شرکت میکردند .
حوادث در دادگاه او را به مرکز خود رساندند . او به خانوادهاش کمک کرد تا کمک کنند , اما تعدادشان کم بود .
بنابراین کلی میخواست که مونتانا و زندگی را که میدانست عاری از آزار و اذیت بود , ترک کند . همدردی یا ترحم نمیخواست .
کلی گفت : " من اینجوری زندگی نمیکنم . " " من فقط مصمم بودم . "
او میخواست محل بهتری پیدا کند تا دو دختر جوان را از سو استفاده و ترس مداوم دور کند .
در آن روز خاص , خشم پسر سابقش , او را سیاه و آبی کرده بود . دو چشم سیاه داشت .
حتی قبل از این حادثه , او برادرش را برای نصیحت فراخواند .
برادرش که در عین حال به ارتش پیوسته بود , او را تشویق کرد که به او بپیوندد . او آموزش ابتدایی در فورت جکسون , کارولینای جنوبی را تکمیل کرد و برای خدمت در ذخیره ارتش بازگشت .
منبع سایت سربازی
خدمت او به سربازان دیگر طول کشید .
آرامش صحرا
کلی قبل از اینکه در عراق به عراق اعزام شود , کلی از او خواست تا برای پیادهروی صلحآمیز و نشست تنفس عمیق به او بپیوندد . او میخواست نیروهای خود را نشان دهد که خطرات استقرار نمیتواند آنها را به لرزه درآورد , زیرا طبیعت به آنها صلح داخلی حتی در آب و هوای خشن عراق میدهد .
پس از اینکه گردان پشتیبانی تیپ سه گردان از فورت رایلی , کانزاس , وارد عراق شد , قبل از عزیمت تیم امنیت رزمی از خیابانهای بغداد , سربازان را گرد هم جمع میکرد .
او با نامهای حکیم و سدر پست از بستگان خود برای او پست کرد و دعای صبحگاهی را حفظ خواهد کرد . از همه مهمتر , او مراسمی به نام " مک گری " اجرا کرد و خواستار حمایت از خالق شد.
در طول تعطیلات , او مریمگلی را با صدف مروارید و پر برای پاک کردن جسم و ذهن انرژی منفی , و محافظت از سربازانش در برابر آسیب , میسوزاند . او از سربازان خود درخواست میکرد که به سمت شرق به سوی خورشید بروند که نقطه شروع روز جدیدی است .
او گفت : " معنویت به چیزی بزرگتر از خود اعتقاد دارد . "
او برای فرزندانش درخواست محافظت در برابر ماموریتهای روزانه به نواحی خطرناک کرد . طولی نکشید که خدمه در سایر وسایل نقلیه باد برکت کلی را گرفتند و از گروهبان خواستند که قبل از ترک پایگاه این کار را انجام دهد .
کلی گفت که او نمیتواند از خودش محافظت کند, با این حال , وقتی او در قبض , مونتانا , چند سال پیش به عنوان دستیار پرستاری یک ساله , زندگی کرد .
فرار از یک زندگی آشفته
بدون اینکه به عقب نگاه کند , مونتانا را ترک کرده بود . او چند چمدان کوچک و چند چمدان و دوتا بچه کوچک و کبودیها را به تن داشت .
مشتهای قدرتمند او را شکست داده بود . پدر بزرگترین فرزندان او را تعقیب کرده بود .
در ماه مه , او در بیرون بیمارستان , جایی که برای مقابله با او کار میکرد , منتظر ماند . دفعات دیگر , او در بیرون از آپارتمان دو خوابه که دخترش را بزرگ کرده بود, منتظر ماند .
در آن زمان کلی با دستیار پرستار خود کار میکرد , در حالیکه دوست پسر سابقش نوشید و مواد مخدر مصرف کرد .
کلی گفت که او گزارشها را با پلیس تنظیم کردهاست , اما دستور مهار او مانع او نشده است .
در شهر مونتانا , مونتانا با صدای بلندتری گریه میکرد . خالههایش و عموهای او در یک اجتماع عمدتا ً کشاورزی زندگی میکردند. در طول چشمهها و سامرز , کلی از کریک به کریک , اسب سواری و گاهی به شنا میرفت . او یک زندگی خانوادگی با خانواده گسترده خود داشت . در طول سال , کرو مراسم و اجتماعات سنتی اجتماعی را برگزار کرد که در آنها در رقصهای محلی , موسیقی و پوشیدن لباسهای بومی شرکت میکردند .
حوادث در دادگاه او را به مرکز خود رساندند . او به خانوادهاش کمک کرد تا کمک کنند , اما تعدادشان کم بود .
بنابراین کلی میخواست که مونتانا و زندگی را که میدانست عاری از آزار و اذیت بود , ترک کند . همدردی یا ترحم نمیخواست .
کلی گفت : " من اینجوری زندگی نمیکنم . " " من فقط مصمم بودم . "
او میخواست محل بهتری پیدا کند تا دو دختر جوان را از سو استفاده و ترس مداوم دور کند .
در آن روز خاص , خشم پسر سابقش , او را سیاه و آبی کرده بود . دو چشم سیاه داشت .
حتی قبل از این حادثه , او برادرش را برای نصیحت فراخواند .
برادرش که در عین حال به ارتش پیوسته بود , او را تشویق کرد که به او بپیوندد . او آموزش ابتدایی در فورت جکسون , کارولینای جنوبی را تکمیل کرد و برای خدمت در ذخیره ارتش بازگشت .
منبع سایت سربازی
- ۰ ۰
- ۰ نظر