شنبه ۱۰ فروردین ۹۸ ۱۵:۳۴ ۲,۶۳۱ بازديد
بریستول با احساسات انسانی استاد بود . مات و مبهوت شده بودم و نگران بودم که او را به داخل دعوت کنم . شایعه شده بود که او در جنگ روانی و فعالیتهای ویژه آن را جستجو کرده و بر آن چیزهای مهیب که پدر مادرها و بابا هرگز از آن خبر نداشتند و کمیته اطلاعاتی کنگره نیز به گور آنها رفته بود ، بر سر زبانها افتاده بود . این او را افسانهای کرده بود. یک سرباز اجیر شده بود که سالها پیش در ارتش خدمت کرده بود و چندین سال از آن سالها بود که دشمنان America's در آن سوی کشور به سر میبردند .
حالا سه بار گروه من را دور زده بودیم ، شریک او در رقصی بود که هیچ ماموریتی در کار نبود . داشتم سعی میکردم نفس بکشم وقتی که شانهاش به شکمم رسید . Upside رو دیدم که هنوز یه ذره جلوتر هستن هر کاری که او میکرد ، من تحمل میکردم که از درد جمعی خودم جدا شوم . باید به من احترام میگذاشتند .
بریستول درباره هیچ چیز خاصی برایم سخنرانی میکرد ، اما بعد شروع به صحبت درباره نقش من کرد و به من گفت که مسئول اجرای نمایش roommate's هستم . او داشت راجع به رایلی ، دکترای from که مسئول سفارش leg بود و تنها زن دیگری در برنامه کمربند مشکی بود حرف میزد . او مثل دیوانهها رفتار میکرد و از نظر فیزیکی هم نمیتوانست آن را قطع کند . اون میخواست که من بفهمم که اگه مشکل داشته باشه مشکل من هم بوده این سخنرانی motivation زنانه در مورد زنها بود که یکی دیگه رو بلند میکرد او به رایلی توهین میکرد و در عین حال مرا دست میانداخت . همه اینها برایش یک بازی بود .
... فکر کردم ، لعنت ، منو زمین ، مادر - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
سرانجام ، او این کار را کرد . بله ، من همه چیز را از زیر آفتاب سوزان رد کردم و به سوی جوخه خودم دویدم .
بریستول مایل بود ثابت کند که من فرق دارم . به اندازه کافی برای من و جوخه من کافیه که بدونن من یه زن هستم . اون باید به ما نشون میداد
یک روز صبح زود راه افتادیم . آن روز بریستول مرا تعقیب کرده بود . افسران اغلب این کار را میکردند و آن را سرپرستی میکردند ، اما گاهی از خودم میپرسیدم . او مثل یک پشه در گوشم بود و در مورد هر مانعی در مورد هر مانع تکامل پیدا میکرد و به من راهنمایی میکرد که در خواب به آن نیاز دارم ، در حالی که خودم را بالا کشیدم و خودم را با جوخه خودم کنار کشیدم . بعضی وقتها فکر میکردم که او را از دست دادهام و نفسم را کمی زیر ژاکتم بیرون دادم . به عنوان یک واحد شروع به عبور از موانع قبلی کردیم . ناگهان بریستول در آنجا بود .
او جوخه ما را متوقف کرد و به من نزدیک شد و سایه را بر روی مسیر انداخت . او دست بزرگش را از پشت سرم برداشت و موهایم را در یک مشت غولپیکر چنگ زد ، سرم را به آرامی عقب کشید ، انگار میخواست مطمئن شود که صورت من دیده خواهد شد . من افراد جوخه خودم را دیدم که انگار برای اولین بار آنها را میبینم . نمیدانم آیا چنین چیزی حقیقت دارد یا نه .
من فقط دنبال محافظت میگردم اگر میخواست از من به عنوان یک تکیهگاه استفاده کند ، من شاهد میخواستم . بریستول فقط میتوانست چنین چیزی را در مقابل بچهها اجرا کند . . افراد من هنگامی که در برابر مردان ساکت و خاموش اجرا میشد ، خود را تحقیر میکردند .
این کاریه که اگه دستشون بهت برسه انجام میدن پس میخواهی چه کار کنی ، ستوان ؟ صورت من یخ زده بود ، اما مغزم داشت روی آتش سریع عمل میکرد .
. کاملا ً موافقم
آه ، من می دونم … سر منو باز کن ، سر من ، قربان . اما ارتش به من اجازه داد
اون طرف داره تحریکش میکنه
بگو ، آقا ، بگو با من چه کار میکنند . یا فقط - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - یا میترسی گریه کنم ؟ من آماده حرکت بعدی او بودم که میدانستم بدون هیچ هشداری است . . من توی فیلم "ریدلی اسکات " قهرمان نیستم جی جی ای داستان پریان بود . بریستول در کار نبود .
. اون بالاخره گذاشت بره شاید این بوی آرامشبخش در چشمانم بود ، یا به شرطی که در حضور من بود . من اکنون یاد گرفته بودم که در عوض دندهها را عوض کنم و منتظر او باشم . وقتی حرکت کرد ، ما دوباره به تمرین برگشتیم ، انگار هیچ اتفاقی نیفتاده بود.
منبع سایت
حالا سه بار گروه من را دور زده بودیم ، شریک او در رقصی بود که هیچ ماموریتی در کار نبود . داشتم سعی میکردم نفس بکشم وقتی که شانهاش به شکمم رسید . Upside رو دیدم که هنوز یه ذره جلوتر هستن هر کاری که او میکرد ، من تحمل میکردم که از درد جمعی خودم جدا شوم . باید به من احترام میگذاشتند .
بریستول درباره هیچ چیز خاصی برایم سخنرانی میکرد ، اما بعد شروع به صحبت درباره نقش من کرد و به من گفت که مسئول اجرای نمایش roommate's هستم . او داشت راجع به رایلی ، دکترای from که مسئول سفارش leg بود و تنها زن دیگری در برنامه کمربند مشکی بود حرف میزد . او مثل دیوانهها رفتار میکرد و از نظر فیزیکی هم نمیتوانست آن را قطع کند . اون میخواست که من بفهمم که اگه مشکل داشته باشه مشکل من هم بوده این سخنرانی motivation زنانه در مورد زنها بود که یکی دیگه رو بلند میکرد او به رایلی توهین میکرد و در عین حال مرا دست میانداخت . همه اینها برایش یک بازی بود .
... فکر کردم ، لعنت ، منو زمین ، مادر - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
موزائیک | سیلاب | کاخ | مرحوم | تقاضا | رودبار |
سرانجام ، او این کار را کرد . بله ، من همه چیز را از زیر آفتاب سوزان رد کردم و به سوی جوخه خودم دویدم .
بریستول مایل بود ثابت کند که من فرق دارم . به اندازه کافی برای من و جوخه من کافیه که بدونن من یه زن هستم . اون باید به ما نشون میداد
یک روز صبح زود راه افتادیم . آن روز بریستول مرا تعقیب کرده بود . افسران اغلب این کار را میکردند و آن را سرپرستی میکردند ، اما گاهی از خودم میپرسیدم . او مثل یک پشه در گوشم بود و در مورد هر مانعی در مورد هر مانع تکامل پیدا میکرد و به من راهنمایی میکرد که در خواب به آن نیاز دارم ، در حالی که خودم را بالا کشیدم و خودم را با جوخه خودم کنار کشیدم . بعضی وقتها فکر میکردم که او را از دست دادهام و نفسم را کمی زیر ژاکتم بیرون دادم . به عنوان یک واحد شروع به عبور از موانع قبلی کردیم . ناگهان بریستول در آنجا بود .
او جوخه ما را متوقف کرد و به من نزدیک شد و سایه را بر روی مسیر انداخت . او دست بزرگش را از پشت سرم برداشت و موهایم را در یک مشت غولپیکر چنگ زد ، سرم را به آرامی عقب کشید ، انگار میخواست مطمئن شود که صورت من دیده خواهد شد . من افراد جوخه خودم را دیدم که انگار برای اولین بار آنها را میبینم . نمیدانم آیا چنین چیزی حقیقت دارد یا نه .
من فقط دنبال محافظت میگردم اگر میخواست از من به عنوان یک تکیهگاه استفاده کند ، من شاهد میخواستم . بریستول فقط میتوانست چنین چیزی را در مقابل بچهها اجرا کند . . افراد من هنگامی که در برابر مردان ساکت و خاموش اجرا میشد ، خود را تحقیر میکردند .
این کاریه که اگه دستشون بهت برسه انجام میدن پس میخواهی چه کار کنی ، ستوان ؟ صورت من یخ زده بود ، اما مغزم داشت روی آتش سریع عمل میکرد .
. کاملا ً موافقم
آه ، من می دونم … سر منو باز کن ، سر من ، قربان . اما ارتش به من اجازه داد
اون طرف داره تحریکش میکنه
بگو ، آقا ، بگو با من چه کار میکنند . یا فقط - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - یا میترسی گریه کنم ؟ من آماده حرکت بعدی او بودم که میدانستم بدون هیچ هشداری است . . من توی فیلم "ریدلی اسکات " قهرمان نیستم جی جی ای داستان پریان بود . بریستول در کار نبود .
. اون بالاخره گذاشت بره شاید این بوی آرامشبخش در چشمانم بود ، یا به شرطی که در حضور من بود . من اکنون یاد گرفته بودم که در عوض دندهها را عوض کنم و منتظر او باشم . وقتی حرکت کرد ، ما دوباره به تمرین برگشتیم ، انگار هیچ اتفاقی نیفتاده بود.
منبع سایت
دردسر | تحمل | سالانه | لایحه | مشاوره معافیت پزشکی بیماری های عفونی | مراحل معافیت پزشکی غدد هیپوفیز |
- ۰ ۰
- ۰ نظر